کمالالدین اسماعیل:ای کف راد تو معمار جهان جاودان بادا معمار چنین
❈۱❈
ای کف راد تو معمار جهان
جاودان بادا معمار چنین
هم ز نور دل و رایت دارند
ماه و خورشیددو رخسار پنین
❈۲❈
بدسگال تواگر شد کم و کاست
کرد اقبال تو بسیار چنین
همّتت از پی دنیا گفته
چه خطر دارد مردار چنین
❈۳❈
دی اشارت بتو می کرد قضا
گفت کز من شنو اسرار چنین
تا جهانت زدستاروران
کس ندیدست کله دار چنین
❈۴❈
دشمن ار جنگ تو جوید زخری
بر منه بر دل خود بار چنین
خود کفایت کند آن کار ترا
آنکه کرد دست و صدبار چنین
❈۵❈
نیک دانی که فرو دستانرا
دست گسرند بادوار چنین
بر زیانند همه اهل هنر
خاصه با سستی بازار چنین
❈۶❈
حاصلی اندک و خرجی بسیار
روزگاری بد و اشعار چنین
شعر بی قدر و هنر بی قیمت
وانگهم کیسه و انبار چنین
❈۷❈
تو زمن فارغ و من بی ترتیب
طبع من نازک و دلدار چنین
با چنین خرج بسندم نبود
هر یکی روز دو دینار چنین
❈۸❈
غم کارم خور و تیمارم دار
بتو خواهم غم و تیمار چنین
گر چنین باشد کارم بخلل
خللی هم بکند کار چنین
❈۹❈
خرج یک هفته نباشد ، گر من
بفروشم دوسه دستار چنین
کار من گرچه بسی دشوار است
سهل گردد زتو دشوار چنین
❈۱۰❈
بده انصاف من از بهر خدا
تو برای من و گفتار چنین
چون تو ممدوحی و انعام چنان
مثل من مادح و اشعار چنین
❈۱۱❈
کرده در مدح تو دیوانی جمع
همه پر گوهر شهوار چنین
هیچ تشریف تو ناپوشیده !
لایق آید زتو کردار چنین ؟!
❈۱۲❈
گیر ، کین حرمان در خورد منست
کرمت نیست سزاوار چنین
کامنت ها