کمالالدین اسماعیل:ای که بر خدمت تو کردم وقف هم نهان خود و هم پیدا را
❈۱❈
ای که بر خدمت تو کردم وقف
هم نهان خود و هم پیدا را
چرخ را یک حرکت در همه عمر
بر خلاف تو نباشد یارا
❈۲❈
نیست معلوم همانا بر وجه
حال من خاطر مولانا را
چشم دارم که کنی گوش کرم
سوی خادم شرف اصغا را
❈۳❈
مدّتی رفت چو دستار دراز
که تو یک جبّه ندادی ما را
کرمت چون همگانرا تشریف
داد هم جاهل و دانا را
❈۴❈
ای عجب می بتوانی دیدن
در چنین جامه چو من برنا را؟
زانکه هر هفته مرا این کارست
که مطّرا کنم این کالا را
❈۵❈
مبلغی سیم به من بر جمعست
هم مطرّایی و هم رفّا را
بس که می شویم و می کوبم باز
جبّۀ خویشتن و دستا را
❈۶❈
ریزه ریزه شدی از زخم کدین
پوششم گرنبدی جز خارا
وگر این حرمان کاریست که خاص
اوفتادست من تنها را
❈۷❈
سیم شونده و کوبنده بده
تا ز سر باز کنم اینها را
کامنت ها