کمالالدین اسماعیل:مرا سیّ و دو خدمتکار بودند همه یک خانه و یک روی و یک رای
❈۱❈
مرا سیّ و دو خدمتکار بودند
همه یک خانه و یک روی و یک رای
و شاقانی چو مروارید خوشاب
سمن دیدار و خندان و شکر خای
❈۲❈
همه سر تیز و سخت و چست و چالاک
همه پاکیزه روی و چهره آرای
یکایک از بن دندان بکارم
زده صف در صف و استاره بر پای
❈۳❈
همه ثابت قدم انگام کوشش
همه در وقت راحت لذّت افزای
اگر خود فی المثل یک لقمه بودی
بخوردندی همه با هم بیکجای
❈۴❈
بهر کاری که من فرمود میشان
بکردندی نجنبیدندی از جای
کنون بعضی از ایشان خود نماندند
ز آسیب سپهر حادثه زای
❈۵❈
ز خان و مان بیفتادند ناکام
مگر جاجا یکی تنها و دروای
دوسه ناخوش قد زشت تبه رنگ
ز یکدیگر جدا بیگانه آسای
❈۶❈
همه بی مغز و سست و کندوکاهل
بفرسوده ز چرخ عمر فسای
به روز از دست اینم بانگ و فریاد
به شب از رنج آنم ناله و وای
❈۷❈
همی جنبد و زوری نیست در پای
نه در ایشان و نه در کار فرمای
منم اکنون و این یک لقمة گوشت
خداوندا بر این تنها ببخشای
کامنت ها