کمالالدین اسماعیل:جهان لطف و کرم افتخار اهل قلم که نیست فضل و هنر را به از تو غمخواری
❈۱❈
جهان لطف و کرم افتخار اهل قلم
که نیست فضل و هنر را به از تو غمخواری
نه هرگز از تو رسیده به مویی آژنگی
نه هرگز از تو رسیده به موری آزاری
❈۲❈
کجا حکایت آزاد مردی تو رود
بر آن زبنده و آزاد نیست انکاری
اگر چه جز تو بسی خواجگان قلم دارند
ولی تو دیگری و دیگران دگر آری
❈۳❈
طمع بخامۀ بیمار تو همی دارم
که بی جگر بدهد آرزوی بیماری
بخدمت تو از آن نامدم که نیست هنوز
مرا نه رنگ نشستی نه روی رفتاری
❈۴❈
ولیک زحمتت آورده ام به دست کسان
چگونه زحمت، دانی چنان که هر باری
بتو که صاحب دستاری التجا کردم
که تا وسیک جنسیّتی بود باری
❈۵❈
مکن حوالت من بر در کله داران
که خاک بر سر هر مدبری کله داری
ز باد سبلت و قند ز مدمّغند چنان
که پیش ایشان نرزد سری به دستاری
❈۶❈
زمال قسمت این بقعۀ خراب که نیست
بهیچ حالی مرغوب هیچ هشیاری
گرت میسر گردد بکن مسامحتی
بنام خادم داعی به چند دیناری
کامنت ها