کمالالدین اسماعیل:ای لطف تو آب زندگانی وی ذات تو عالم معانی
❈۱❈
ای لطف تو آب زندگانی
وی ذات تو عالم معانی
در چشم خرد ز روی معنی
بایسته تری ز زندگانی
❈۲❈
در طبع هنر ز راه صورت
شایسته تری ز شادمانی
ننهفته ز منهی ضمیرت
اجرام سپهر سوزیانی
❈۳❈
دیدار تو از خوشیّ و راحت
چون دولت و مستی و جوانی
مهر تو مرا چو جان عزیزست
از کف ندهم برایگانی
❈۴❈
از دل باشد دعای خادم
نه چون دگران سر زبانی
تشریف رهی نداد این بار
کلک تو به عذر ناتوانی
❈۵❈
راضی شدم ار ز ناتوانیست
اندی که نباشد از توانی
بر من که سبک دلم ز شوقت
از بهر چه کرد سرگرانی؟
❈۶❈
گفتی که دعا نمی نویسی
این شیوه به من مبر گمانی
بر بنده نوشتن است و آنرا
دادن به الاغ و کاروانی
❈۷❈
لیکن نتواندش نگه داشت
از آفتهای آسمانی
این هم ز شقاوت دعاگوست
گر خدمت او تو می نخوانی
❈۸❈
گه گاه ز روی لطف آخر
یاد آر ز بنده گر توانی
گر یاد کنی ز من وگرنه
من آن تو ام دگر تو دانی
کامنت ها