کمالالدین اسماعیل:بلند قدرا آنی که در علاج نیاز مفید تر زثنای تو نیست افسونی
❈۱❈
بلند قدرا آنی که در علاج نیاز
مفید تر زثنای تو نیست افسونی
از آْشیان تو هر هدهدی سلیمانی
بر آستان تو هر بنده یی فریدونی
❈۲❈
در اضطراب از آن کف همی زند بر کف
که هست دریا از دست تو چو مغبونی
چنان زجود تو کان طیره شد که برناید
بزخم نشتر خورشید ازرگش خونی
❈۳❈
ز دیده خون شفق هر شبی براند چرخ
زبیم آنکه کند قهر تو شبیخونی
زبهر فربهی مسند تو ساخت قضا
زخون خصمت واز خاک تیره معجونی
❈۴❈
اگر بسعی عصایی ز پارۀ سنگی
روانه می شد آیی بصحن ها مونی
عجب مدار که از معجز سرانگشتت
شود زسنگ نگینت گشاده جیحونی
❈۵❈
بحکم جزم کنم دور چرخ را محجور
اگر بوم ز جناب تو نیم مأذونی
ز دست بوس تو من کی طمع بریده کنم ؟
که پای قدر تو برسد همی چو گردونی
❈۶❈
چگونه من ز سخایت کنم امل کوتاه
زنعمت تو بگردون رسیده هردونی
چو آفتاب خداوند کیمیاست کنون
زسایۀ تو هرآنجا که بود وارونی
❈۷❈
کسی که بر سر او سایۀ همای افتاد
ز روی فالش گویند : کاینت میمونی
ز سایۀ تو بدیدم بچشم خویش که هست
به از هزار هما سایۀ همایونی
❈۸❈
گمان می برم که هم ایدون فروشوند بخاک
که هر یکی شده اند از زر تو قارونی
روا مدار که بازی همی کنند بزر
چو سکّه سرزده یی و چو کوره مابونی
❈۹❈
بچشم لطف نگر در عروس خاطر من
غنوده در تتق مدح تو چو خاتونی
معانی سخنم در مضیق هر حرفی
چنان که در شکم ماهیست ذوالنّونی
❈۱۰❈
مرا از بخشش تو شکرهای بسیارست
کزوست خطّ من از هر کمی و افزونی
ولیک وقت چنین است و حال میدانی
که من نه مدّخری دارمن و نه مخزونی
❈۱۱❈
نه هیچ وجه درآمد نه راه بیرون شو
نه از مضیغ حوادث گذر به بیرونی
ملوک را چو ز انعام تست وجه معاش
من گدا ز که دارم امید ماعونی؟
❈۱۲❈
بکش صداع گدایان چنانکه ناز ملوک
و گرنه باز ز سر گیر وضع قانونی؟
چو در ترازوی مدحت بوزن آوردم
هزار معنی مطبوع هر یک از گونی
❈۱۳❈
توقّعست که بر سکّۀ عنایت تو
زبهر بنده بطبع آوردند موزونی
کامنت ها