کمالالدین اسماعیل:ز ابر چون برف سیم باریدی گر بدی چون دل تو دریایی
❈۱❈
ز ابر چون برف سیم باریدی
گر بدی چون دل تو دریایی
باشد اومید با کفت گستاخ
هر زمان می کند تمنّایی
❈۲❈
باز چرخ خرف دگر باره
با من از سر گرفت ایذایی
ناگهان در میان فصل ربیع
برفی آغاز کرد و سرمایی
❈۳❈
ز استینم برون نشد دستی
ز استانم برون نشد پایی
نه ز انگشت آتشم تبشی
نه ز هیزم خلال بالایی
❈۴❈
طمع خام گفت رو لختی
هیزم آخر بخواه از جایی
تا چو در مطبخ تو چیزی نیست
ما بدان می پزیم سودایی
❈۵❈
گر سخای تو مصلحت بیند
بکند اینقدر مواسایی
کامنت ها