کمالالدین اسماعیل:سپهر قدرا! شوق رهی بخدمت تو چو لطف شامل تو از قیاس بیرو نست
❈۱❈
سپهر قدرا! شوق رهی بخدمت تو
چو لطف شامل تو از قیاس بیرو نست
ز دست هجر تو هر شب فغان سینة من
چو پای همّت تو بر فراز گردونست
❈۲❈
گذشت در نظرم عکس نوک خامة تو
از ین سبب مژه ام بر زر درّ مکنونست
بسی معالجت شوق کرده ام هر بار
و لیک هرگز از این سان نبود کاکنونست
❈۳❈
برین صفت که من از فرقت تو رنجورم
شفای جان من از طلعت همایونست
ز روی صورت اگر چه ز حضرتت دورم
ضمیر پاک تو داند که حال من چونست
❈۴❈
بدان خدای که از فیض ابر قدرت او
سر بهاران سبزست و چهره گلگونست
که شوق خادم داعی همی به خدمت تو
از آنچه بود یکی صد هزار افزونست
کامنت ها