کمالالدین اسماعیل:اسبم دی گفت می روم من کاریت بجانب عدم نیست
❈۱❈
اسبم دی گفت می روم من
کاریت بجانب عدم نیست
گفتم که دمی بپای و گفتا
درآخور تو برون زدم نیست
❈۲❈
میمیرم از آرزوی کاهی
و اندر تو به نیم جو کرم نیست
گر برگ ستور داریت نیست
بفروش چه داریم ستم نیست؟
❈۳❈
جو ز آخر چرب باز کردی
یک توبره کاه خشک هم نیست؟
تا کی ز نشت وزین بر پشت؟
خود زین شکم تهیت غم نیست؟
❈۴❈
جز راه به پشت من ندانی
می پنداری مرا شکم نیست
کامنت ها