کمالالدین اسماعیل:آمد رهی به خدمت و تادیر گه نشست وانگه ندیده چهرة مخدوم بازگشت
❈۱❈
آمد رهی به خدمت و تادیر گه نشست
وانگه ندیده چهرة مخدوم بازگشت
راهی دراز بود و ز تاثیر آفتاب
چون سنگ بود کآمد و چون موم بازگشت
❈۲❈
آمد به درگهت متظّلم ز روزگار
دادش نداد دولت و مظلوم بازگشت
تا آن زمان نشست که سلطان نیمروز
از ترکتاز مملکت روم بازگشت
❈۳❈
ای پرده دار لطف کن و خواجه را بگوی
کامد رهی بخدمت و محروم بازگشت
کامنت ها