کمالالدین اسماعیل:بی عیش و طرب دمی چو برنارد دوست ناچار زهر غمی بیازارد دوست
❈۱❈
بی عیش و طرب دمی چو برنارد دوست
ناچار زهر غمی بیازارد دوست
گر زانکه غمی برویش آمد چه عجب؟
غم نیز چو من روی نکو دار دوست
کامنت ها