کمالالدین اسماعیل:زلف تو دلم برد و بقصد جان شد گفتم که بگیرمش زمن ترسان شد
❈۱❈
زلف تو دلم برد و بقصد جان شد
گفتم که بگیرمش زمن ترسان شد
در تاب شد از نخست و بر خود پیچید
پس خم زد و در زیر کله پنهان شد
کامنت ها