کمالالدین اسماعیل:آن دل که نشد ز خطّت ای دوست برون از دایره وصل نه نیکوست برون
❈۱❈
آن دل که نشد ز خطّت ای دوست برون
از دایره وصل نه نیکوست برون
با من رگ چشم دوش در خون باری
همچون رک چنگت آمد از پوست برون
کامنت ها