کمالالدین اسماعیل:ای جز باحترام خدایت نبرده نام وی سلک انبیاز وجود تو بانظام
❈۱❈
ای جز باحترام خدایت نبرده نام
وی سلک انبیاز وجود تو بانظام
دردست عقل،نور مساعی توچراغ
برکام نفس،حکم مناهی تو لگام
❈۲❈
ازآتش سنان تویک شعله نورصبح
وزپرچم سیاه تو یک تارزلف شام
فتراک توست عروۀ وثقی که جبرئیل
در وی زند ز بهر شرف دست اعتصام
❈۳❈
گرصورت تو رحمت عالم نیامدی
ازحضرت خدای که دادی بما پیام؟
چل روزاز آن سبب گل آدم سرشته شد
تا قصردین بخشت وجودت شود تمام
❈۴❈
ای نقش کرده برصفحات وجودخویش
عرش مجید نام ترا ازبرای نام
پرجوش دیگ سینه چه داری که می پزند
در مطبخ«ابیت»ترا گونه گون طعام؟
❈۵❈
درموکب جلال توازعجز بازماند
روح القدس بمنزل الاله مقام
نزدیک توچه تحفه فرستیم ما ز دور؟
دردست ما همین صلوات است والسلام
❈۶❈
عیسی ز مقدم تو با یام مژده داد
از یُمن آن سخن نفسش جان بمرده داد
ای کرده خاک پای تو باعرش همسری
ختمست برکمال توختم پیمبری
❈۷❈
درمعرض ظهور نکرد از علو قدر
با آفتاب سایۀ شخصت برابری
باد صبا ببست میان نصرت ترا
دیدی چراغ را که دهد باد یاوری؟
❈۸❈
دریای وحی راشده غواص جبرئیل
جوهرکلام حق وزبان توجوهری
توکرده از تواضع درویشی اختیار
وزهمت تویافته دریا توانگری
❈۹❈
برعزم قاب قوسین اندر دمی لطیف
چون تیر برگذشته زافلاکِ چنبری
برراه تونهاده فلک صدهزار چشم
تاجزفرار از دیدۀ او گام نسپری
❈۱۰❈
هرهفت کرده چرخ و براه توآمده
برآرزوی آن که دراو بوکه بنگری
تو برگذشته فارغ و آزاد ازهمه
جایی که جبرئیل ندانست رهبری
❈۱۱❈
بی واسطه رسیده بصندوق سرتو
چندان جواهرکرم وبنده پروری
در حضرت الهی چون مابحضرتت
دربندعجز کرده زبان ثناگری
❈۱۲❈
برهان معجز تو کلام الهیست
نه چون کلیم و ذوالنون ازماروماهیست
ای از فرازسدره برافراشته علم
وی صورت شفای تو درسورة الم
❈۱۳❈
پروازِ مرغ همت تودرفضای قرب
خلوت سرای فکرت توعالم قدم
پیکان تیرازکف تو منبع زلال
سنگ وکلوخ در نظرتوست جام جم
❈۱۴❈
توتیغ را بروی قلم برکشیده یی
زان حکم تیغ هست روان برسرقلم
چشم وچراغ هردوجهانی وهرشبی
تاروزایستاده چوشمعی بیک قدم
❈۱۵❈
گسترده درسرای نبوت بساط تو
آدم هنوزرخت نیاورده ازعدم
درمعرضی که آتش قهرت زبانه زد
اندردهان دریا الحق نماندنم
❈۱۶❈
وآنجا که برگشاد زبان آب لطف تو
آتش بکام نیستی اندرکشید دم
روحانیان در آرزوی خاک پای تو
باخاکیان نشسته توازغایت کرم
❈۱۷❈
نور تو پیش ازآدم وسایه پس ازرسل
زانست نوروسایه زپیش و پست بهم
از بیم آب روی تو در صف رستخیز
آتش نموده پشت و گرفته ره گریز
❈۱۸❈
ای با علو همت تو آسمان زمین
وی گام اولین تو برچرخ هفتمین
روح الله ار زآستی مریم آمدست
صد مریمست روح ترا اندر آستین
❈۱۹❈
محبوب حق شد آنکه ترا کرد پیروی
وه کزکجاست تابکجامنصبی چنین
تقدیر بر کشید بمیزان همتت
وز پرپشه بود سبک مایه ترزمین
❈۲۰❈
ای تیردیده دوز تواز کیش«مارمیت»
وی سَنجَق سپاه توخیل مسومین
ازشرح لفظ تودهن نُقل پرشکر
وزیاد خُلق تونفس عقل عنبرین
❈۲۱❈
عزم درست توزپی نصرت صواب
برهم شکسته لشکرکفرخطاچوچین
پیروزۀ فلک بنسودی کف وجود
نام محمد ار نبدی نقش آن نگین
❈۲۲❈
آدم که دانه یی ز بهشتش بدر فکند
ازخرمن شفاعت توهست خوشه چین
ظلمت زدای عالم جانی ازآنکه هست
لفظ تو آفتاب ونفس صبح راستین
❈۲۳❈
تلقین ذکر کرده گفت سنگ ریزه را
انبار رزق کرده دلت ظل نیزه را
ای گاه تربیت صفت ذات تورحیم
وی گاه صفدری یزک لشکرتوبیم
❈۲۴❈
طاوس سدره درحرمت مرغ خانگی
بطنان عرش کعبۀ جاه تراحریم
صیت صداش مشرق ومغرب فروگرفت
دست نبوت توچوزدطبل در گلیم
❈۲۵❈
انگشت معجز توکه تیغیست آبدار
یک زخم اوکندسپرماه رادونیم
مخلوق درثنای توخود تاکجارسد؟
خوانده خدای باعظمت خلق توعظیم
❈۲۶❈
ازراه تربیت پدر خلق عالمی
وز نازدرزبان قضانام تو یتیم
تقویم تو خدای چنان کرددر ازل
کآمدچوراه حق همه چیزتومستقیم
❈۲۷❈
تشریف داد ذات ترااز صفات خویش
گاهی کریم وگاه رئوف وگهی رحیم
رمزیست ازدوحرف میانینِ نام تو
درهفت جاکه هست اشارت به حاومیم
❈۲۸❈
بالشکر تو پای که دارد چو با شدت
زراد خانه خاک و مبارز دم نسیم؟
ای مرگ دشمنان تو بیماری صبا؟
وی کوری مخالف تو سرمۀ هبا
❈۲۹❈
عکسی زنور روی توخورشیدانورست
رشحی زقُلزُم کرمت حوض کوثرست
اندرریاض وحی زبان تو بلبلست
واندر بحار قرآن خلق تو عنبرست
❈۳۰❈
نه عقل برخصایص ذات تو واقفست
نه طبع دردقایق شرع تو رهبرست
بانور رهنمای توعَضبا قَلاوُزست
درشرح معجزات توحَصبا سخنورست
❈۳۱❈
سرگشته باشد ازبن دندان کلیدوار
هرکزسرای شرع توچون قفل بردست
چون غنچه هرکه یافت زخُلق توشمه یی
خندان لب ورقیق دل وخوب محضرست
❈۳۲❈
هرکوزسوز دل نفسی خوش همی زند
درزیردامن کرمت همچو مجمرست
آنرا که برکشیدقبول تو،همچوتیغ
گرچه برهنه است زگوهر توانگرست
❈۳۳❈
وآنراکه همچوتیر بینداخت رد تو
خونین دهان وپی زده و خاک برسرست
درقبضۀ توخنجر چون آب را چه کار؟
درحلق دشمنان توخودآب خنجرست
❈۳۴❈
دنیا واهل دنیانزدتوهردوخوار
یک مشت خاک برسریک مشت خاکسار
آنجاکه قدرتست فلک رامدار نیست
وانجا که قهرتست زمین راقرارنیست
❈۳۵❈
هرچ آمدت بدست بدادی وبیش ازآن
وین جودآنکس است کش ازفقرعارنیست
سرکان نه خاک پای تو،درد سرآورد
دولت که آن نه از تو بود پایدار نیست
❈۳۶❈
آنجاکه کردشرعِ توانفاذ تیغ حکم
عقل برهنه راسپر ختیار نیست
گرچه شمارخلق جهان ازعطای تست
درعالم عطای تورسم شمارنیست
❈۳۷❈
نه انبیای مرسل ونه جبرئیل را
درپرده های خلوت خاص تو بارنیست
تاتهمت جنون نهند کفرهرزه گوی
انگشتِ خط نگارتو برنی سوار نیست
❈۳۸❈
ای انبیا بسایۀ توکرده التجا
آن کیست کش بسایۀ جاه توکارنیست؟
تومفتخربفقروهمه نسل آدمت
درسایۀ لواوبدانت افتخارنیست
❈۳۹❈
دریای مدحت توزپهناوری که هست
در وی شناوران سخن راگذار نیست
خورده قفا زدست تو زرهای ماه روی
گشته ندیم خاص توفقرسیاه روی
❈۴۰❈
ای گفته لطف حق بخودی خودت ثنا
ما از کجاو مدح وثنای تو از کجا؟
ماخود که ایم تابثنای تو دم زنیم
درمعرض لعمرک ولولاک والضحی؟
❈۴۱❈
لطف خدای جمله کمالات خلق را
یک چیز کرد و داد بدون ام مصطفی
آدم ز کار گل بِنشُسته هنوز دست
درخانۀ نبوت بودی تو کدخدا
❈۴۲❈
آزادِ مطلقی وشعارتو بندگی
سلطان هردوکون وسراپرده ات عبا
ناداده ازحقارت اسباب کاینات
اندرخورمروت خودهمتت عطا
❈۴۳❈
هرچندانبیاهمه پیش ازتوآمدند
چون پس روان همه بتوکردند اقتدا
تشریف سایۀ تو زمین گر بیافتی
درچشم آفتاب شدی خاک توتیا
❈۴۴❈
محروم کرد روح قُدُس رازمحرمی
چاوش«لودنوت»شب خلوت دنا
بازار بعثت توبدست کمال زد
مسمار نسخ بر در دکان انبیا
❈۴۵❈
شاگرددست تست،از آن ابر دُر فشان
آنجارودکه دست تواو را دهد نشان
آنجاکه جای نیست،توآنجارسیده یی
هرچ آن کسی ندید،تو آنرا بدیده یی
❈۴۶❈
کس را ز انبیا نرسد کآرزو کند
کآنجارسدکه توبسعادت رسیده یی
بینایی ازتو دارد هردیده ورکه هست
کزجمله برسرآمده چون نوردیده یی
❈۴۷❈
خودمحض رحمتی تو،خطا باشد این که من
گویم برای رحمت خلق آفریده یی
ارکانِ ناگزیر سرایِ شریعتند
یاران چارگانه کشان برگزیده یی
❈۴۸❈
صدیق را نواله رسانیده یی بکام
ازهرطعام خوش که بخلوت چشیده یی
فاروق راکه زهرَ گزندش نمی کند
تریاکش ازعنایت خودپروریده یی
❈۴۹❈
تا دامن قیامت در پای می کشد
پیراهنی که برقد عثمان بریده یی
بیناترازعلی نبوددرجهان دین
کاندر دو چشم اونفس خود دمیده یی
❈۵۰❈
زین هر دو گوشوارۀ زیبا که ازتویافت
درگوشِ عرش حلقۀ منت کشیده یی
ای رحمت تو دایۀ اولاد ابوالبشر
مارا اگرچه هیچ نیرزیم هم بخر
❈۵۱❈
من بنده گرچه نظم ثنای تو می کنم
نظم ثنای تو نه سزای تو می کنم
تو فارغی زمدح چومن صدهزار، لیک
من خود تقربی بخدای تو م یکنم
❈۵۲❈
خود را بزرگ می کنم اندرمیان خلق
نه آنکه خدمتی ز برای تو م یکنم
بسیارهرزه گفته ام از بهر هر کسی
اکنون تدارکش بثنای تو می کنم
❈۵۳❈
از بهر نیکنامی دنیا و آخرت
نام بزرگ خویش گدای تومی کنم
من بس نیازمندم وخُلق توبس کریم
روی طمع بسوی سخای تو می کنم
❈۵۴❈
درمانده ام بدست غریمان مظلمه
دریوزه یی زکوی عطای تو می کنم
ناموس من مبرکه همه عمر پیش خلق
دعوی بندگی و ولای تو می کنم
❈۵۵❈
شرمندۀ گناهم وآلودۀ خطا
وانگه چه آرزوی لقای تو می کنم
دانم که نا امید نگردم زلطف تو
گراستعانتی بدعای تو می کنم
❈۵۶❈
شرط شفاعت تو ز ما گرکبایرست
بامابسی متاع ازاین جنس حاضرست
کامنت ها