گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

کامبیز صدیقی کسمایی:ناگاه ریخت باران به روی لوحِ خیابان

❈۱❈
ناگاه ریخت باران به روی لوحِ خیابان
طرحِ عبورِ رهگذران را که با شتاب از دامن غروب
❈۲❈
اکنون به سوی یک شب پاییز می دوند.
من راه می روم من فکر می کنم
❈۳❈
ای کاش یک نفر تنها به جای مردم بر روی خاک
در غصه بود و ای کاش
❈۴❈
آن یک نفر که گفتم
من بودم.
❈۵❈
ای کاش یک نفر تنها به جای مردم بر روی خاک
می مرد. و ای کاش
❈۶❈
آن یک نفر که گفتم
من بودم. ساعت نواخت زنگ و سپس باز هم نواخت
❈۷❈
از دنگ دنگ ساعت میدان شهر خویش سر را بلند کردم و دیدم
در آسمان، که در بغل ابر تیره بود شب بال می زند.
❈۸❈
تنها زمان به روی زمین جاودانه است
دیدم همینکه این سخنم را شنید، اشک مهلت نداد تا که بگویم: «دریغ» و باز
❈۹❈
آمد دوان، به دامن من آویخت.

فایل صوتی آواز قناری تنها زمزمه

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها