کامبیز صدیقی کسمایی:می سوخت خرمن میان شعلهٔ آتش که ناگهان
❈۱❈
می سوخت
خرمن میان شعلهٔ آتش که ناگهان
مردی رسید.
گفت:
❈۲❈
آنان گریختند.
غارتگران
شاید که شادمان همه از این که هر چه بود
❈۳❈
بردند و سوختند.
اما
از قلب ما به جان تو، این کینه را هنوز...
این خشم را هنوز...
کامنت ها