کامبیز صدیقی کسمایی:پای درختِ پیرِ صنوبر، کنارِ رود گپ می زدیم زِ آنچه که بر ما گذشته بود
❈۱❈
پای درختِ پیرِ صنوبر، کنارِ رود
گپ می زدیم زِ آنچه که بر ما گذشته بود
از آفت و هجوم ملخ ها به کشت زار.
❈۲❈
پیری که چوب دستیِ خود را به دست داشت
می گفت: « هوم!
من هیچ گاه این همه غمگین نبوده ام».
آهی کشید از دل و آنگه ادامه داد:
❈۳❈
«اینجا
تنها کسی که - ای پسرم!- هیچ وقت
بی کار نیست
- آنک
❈۴❈
سرگرم کار - گورکن پیر دهکده است».
تنگ غروب بود.
کامنت ها