کامبیز صدیقی کسمایی:جنگل و یک پرنده
❈۱❈
جنگل
و یک پرنده
که افشانده بال، بر سر جنگل
جنگل، اما، تمام برف...
❈۲❈
من،
با چوب دست گردوی خود در مشت
در واپسین تلاش...
❈۳❈
دور از سواد شهر
از زوزهٔ مداومِ گرگ گرسنه ای
آنک
❈۴❈
درهم دوباره نقش قدم های خسته ام
در برف...
کامنت ها