کامبیز صدیقی کسمایی:مرد دریا: مرد ماهیگیر می گزد لب را به دندان، خنده بر آن هیچ.
❈۱❈
مرد دریا: مرد ماهیگیر
می گزد لب را به دندان، خنده بر آن هیچ.
می کشاند سایه اش را بر سر شن ها.
می گشاید بادبانِ قایقِ فرسودهٔ خود را.
❈۲❈
می شود گم در دل تاریکی دریا.
مدفن اجداد او در ژرف این دریاست
در نمی دانم کدامین شب
❈۳❈
در نمی دانم کدامین روز...
ژرف دریا، چون تبارش، مدفن او نیز.
کامنت ها