کامبیز صدیقی کسمایی:گفتم کنار بقعهٔ خاموش بی قرار: «خوشبخت کیست؟»
❈۱❈
گفتم کنار بقعهٔ خاموش بی قرار:
«خوشبخت کیست؟»
پیری که خسته، پای چناری نشسته بود
با دست خود اشاره به آن دور کرد و گفت:
❈۲❈
«خوشبخت اوست!»
کردم نگاه با چه شعف
اما دیدم
در وسعتِ غم آورِ گورستان
❈۳❈
یک مرده را که قاریِ پیری برای او
در پای گور سورهٔ یاسین می خواند.
کامنت ها