کامبیز صدیقی کسمایی:می نشینم بر دو زانو، باز. می زنم برهم دوباره آب را با دست.
❈۱❈
می نشینم بر دو زانو، باز.
می زنم برهم دوباره آب را با دست.
آن چه می جویم، نمی یابم.
آن چه می خواهم، نمی بینم.
❈۲❈
رفته بی خود هر دو دستم باز تا آرنج در این آب
من؛ مبهوت.
می روم غمگین، بدان اما
❈۳❈
تو بدهکاری به من
تصویر آن دلدار را
ای آب!
کامنت ها