گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

کامبیز صدیقی کسمایی:در شب بزرگ دشت آسمان بمن

❈۱❈
در شب بزرگ دشت آسمان بمن
- تولد ترا که شعر تازه ای - نوید داد.
❈۲❈
دشت بیکرانه را
نظاره می کنم مشت قله را، که بر دهان آسمان تیره می خورد
❈۳❈
دست بیقرار یک شهاب را سوی دامن افق، که ناگهان دراز می شود.
شب دوباره شب
❈۴❈
دوباره شب در درون پیکرم، شناور است.
در افق چه دید؟
❈۵❈
اسب سرکشی که بر دو پای خود
بلند شد. زنجره، میان سبزه های تازه، سوت می زند.
❈۶❈
در جهان اگر حقیقتی وجود داشت آن حقیقت
ای زمین! بدون شک
❈۷❈
روز و شب، تلاش من برای هیچ بود.
روز و شب قمار زندگی و باختن
❈۸❈
و باختن و باختن
روز و شب، ز آرزو قصر کاغذی، برای خویش ساختن.
❈۹❈
خسته می شوم، خسته از خیانتی که زندگی است.
مثل بهمن
❈۱۰❈
از فراز قلهٔ غرور خود سقوط می کنم.
من؛ تمام خشم مردم زمین کهنه را
❈۱۱❈
در میان مشت خود - که بسته است -
جای داده ام. از زمان کودکی؛ منم که غصه را شناختم.
❈۱۲❈
از زمان کودکی؛ منم که فقر را.
وحشت تمام مردم زمین، ز جنگ سوم است. وحشتم ولی ز خویش
❈۱۳❈
من زیادیم
چو مرزها که: بر زمین.
❈۱۴❈
بر زمین نشسته ام.
بیقرار کوه و دشت و جنگل و درخت ها. از برای من
❈۱۵❈
که خسته ام طبیعت است:
آخرین فریب آخرین پناهگاه.

فایل صوتی در جاده‌های سرخ شفق آخرین پناهگاه

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها