کارو:الا ای مهین مالک آسمانها کجا گیرم آخر سراغت کجایی؟
❈۱❈
الا ای مهین مالک آسمانها
کجا گیرم آخر سراغت کجایی؟
غلام با وفای تو بودم، نبودم؟
چرا با من با وفا، بی وفایی؟
❈۲❈
چه سازم من آخر بدین زندگانی
که فریبی است در بیکران بی ریایی
چه سان خلقت مهمل است اینکه روزم
فنا کرد، کام قدر، بر قضایی
❈۳❈
بیا پس بگیر این حیاتی که دادی
که مردم از این سرنوشت کذایی
خداوندگارا!
اگر زندگانی ست این مرگ ناقص
❈۴❈
به مرگ تو، من مخلص خاک گورم
دو صد بار میکشتم این زندگی را
اگر میرسیدی به زور تو، زورم
کما اینکه این زور را داشتم من
❈۵❈
ولی تف بر این قلب صاف و صبورم
همهاش خنده میزد به صد ناز و نخوت
که من جز حقیقت ز هر چیز دورم
به پاس همین خصلت احمقانه
❈۶❈
کنون این چنین زار و محکوم و عورم؟
چه سود از حقیقت که من در وجودش
اسیر خدایان فسق و فجورم؟
از آن دم که شد آشنا با وجودم
❈۷❈
سرشکی نهان در نگاه سرورم
چو روزم، تبه کن تو، روز "حقیقت"
که پامال شد زیر پایش غرورم
خداوندگارا!
❈۸❈
تو فرسنگها دوری از خاک دوری
تو درد من "خاک بر سر" چه دانی؟
جهانی هوس، مرده خاموش و بی کس
در این بی نفس ناله آسمانی...
❈۹❈
ز روز تولد همه هر چه دیدم
همه هرکه دیدم تبه بود و جانی
طفولیتم بر جوانی چه بودی
که تا بر کهولت چه باشد جوانی
❈۱۰❈
روا کن به من شر مرگ سیه را
که خیری ندیدم از این زندگانی
مگر از پس مرگ، روز قیامت
خلاصم کن زین شب جاودانی
❈۱۱❈
به من بد گمانی؟ دریغا ندانم
چه سان بینمت تا چنانم ندانی؟
نه بالی که پر گیرم آیم به سویت
نه بهر پذیراییات آشیانی
❈۱۲❈
چه بهتر که محروم سازم تو را من
ز دیدار خویش و از این میهمانی
مبادا که حاشا نمایی به خجلت
که پروردگار لتی استخوانی
❈۱۳❈
خداوندگارا!
تو می دانی آخر، چرا بی محابا
سیه پرده شم رو را ندیدم
مرا ز آسمان تو باکی نباشد
❈۱۴❈
که خون زمین میطپد در وریدم
من آن مرغ ابر آشیانم که روزی
به بال شرف در هوا میپریدم
حیات دو صد مرغ بی بال و پر را
❈۱۵❈
به رغم هوس، از هوی میخریدم
به هر جا که بیداد میگشت دادی
به قصد کمک، کو به کو میخزیدم
به هر جه که میمرد رنگی زرنگی
❈۱۶❈
به یکرنگی از جای خود میپریدم
من آن شاعر سینه بدریده هستم
که عشق خود از مرگ میآفریدم
چه سازم شرنگ فنا شد به کامم
❈۱۷❈
ز شاخ حقیقت، هر چه چیدم
ولی ناخلف باشم از دیده باشی
که باری سر انگشت حسرت گزیدم
ار آنرو که با علم بر سرنوشتم
❈۱۸❈
ز روز ازل راه خود را گزیدم
خداوندگارا!
ز تخت فلک پایه آسمانها
دمی سوی این بحر بی آب رو کن
❈۱۹❈
زمین را از این سایه شیاطین
جنین در جنین، کین به کین، رفت و رو کن
سیاهی شکن چنگ فریادها را
به چشم سکوت سیاهی فرو کن
❈۲۰❈
همیشه جوانی تو، پیر زمانه
شبی هم "جوانی" به ما آرزو کن
که تا زیر و رو نسازم آسمانت
زمین را به نفع زمان زیر و رو کن
کامنت ها