کارو:همره باد از نشیب و از فراز کوهساران از سکوت شاخههای سرفراز بیشه زاران
❈۱❈
همره باد از نشیب و از فراز کوهساران
از سکوت شاخههای سرفراز بیشه زاران
از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران
از زمین، از آسمان، از ابر و مه، از باد و باران
❈۲❈
از مزار بیکسی گمگشته در موج مزاران
میخراشد قلب صاحب مردهای را سوز سازی
ساز نه، دردی، فغانی، نالهای، اشک نیازی
مرغ حیران گشتهای در دامن شب میزند پر
❈۳❈
میزند پر بر در و دیوار ظلمت میزند سر
ناله میپیچد به دامان سکوت مرگ گستر
این منم! فرزند مسلول تو... مادر، باز کن در
باز کن در باز کن... تا بینمت یک بار دیگر
❈۴❈
چرخ گردون ز آسمان کوبیده این سان بر زمینم
آسمان قبر هزاران ناله، کنده بر جبینم
تار غم گسترده پرده روی چشم نازنینم
خون شده از بس که مالیدم به دیده آستینم
❈۵❈
کو به کو پیچیده دنبال تو فریاد حزینم
اشک من در وادی آوارگان، آواره گشته
درد جانسوز مرا بیچارگیها چاره گشته
سینهام از دست این تک سرفهها صد پاره گشته
❈۶❈
بر سر شوریده جز مهر تو سودایی ندارم
غیر آغوش تو دیگر در جهان جایی ندارم
باز کن! مادر، ببین از بادهٔ خون مستم آخر
خشک شد، یخ بست، بر دامان حلقه دستم آخر
❈۷❈
آخر ای مادر، زمانی من جوانی شاد بودم
سر به سر دنیا اگر غم بود، من فریاد بودم
هر چه دل میخواست، در انجام آن آزاد بودم
صید من بودند مه رویان و من صیاد بودم
❈۸❈
بهر صدها دختر شیرین صفت، فرهاد بودم
درد سینه آتشم زد، اشک تر شد پیکر من
لاله گون شد سر به سر، از خون سینه بستر من
خاک گور زندگی شد، در به در خاکستر من
پاره شد در چنگ سرفه پرده در پرده گلویم
وه! چه دانی سل چه ها کرده است با من؟ من چه گویم
وه! چه دانی سل چه ها کرده است با من؟ من چه گویم
❈۹❈
هم نفس با مرگم و دنیا مرا از یاد برده
نالهای هستم کنون در چنگ یک فریاد مرده
این زمان دیگر برای هر کسی مردی عجیبم
از آستان دوستان مطرود و در هر جا غریبم
❈۱۰❈
غیر طعن و لعن مردم نیست ای مادر نصیبم
زیورم، پشت خمیده، گونههای گود، زیبم
نالهٔ محزون حبیبم، لختههای خون طبیبم
کشته شد، تاریک شد، نابود شد، روز جوانم
❈۱۱❈
ناله شد،افسوس شد، فریاد ماتم سوز جانم
داستانها دارد از بیداد سل سوز نهانم
خواهی ار جویا شوی از این دل غمدیده ی من
بین چه سان خون میچکد از دامنش بر دیدهٔ من
❈۱۲❈
وه! زبانم لال، این خون دل افسرده حالم
گر که شیر توست، مادر... بی گناهم، کن حلالم
آسمان! ای آسمان... مشکن چنین بال و پرم را
بال و پر دیگر چرا؟ ویران که کردی پیکرم را
❈۱۳❈
بس که بر سنگ مزار عمر کوبیدی سرم را
باری امشب فرصتی ده تا ببینم مادرم را
سر به بالینش نهم، گویم کلام آخرم را
گویمش مادر چه سنگین بود این باری که بردم
خون چرا قی میکنم، مادر؟ مگر خون که خوردم
سرفهها، تک سرفهها! قلبم تبه شد، مرد. مُردم
سرفهها، تک سرفهها! قلبم تبه شد، مرد. مُردم
❈۱۴❈
بس کنین آخر، خدا را! جان من بر لب رسیده
آفتاب عمر رفته... روز رفته، شب رسیده
زیر آن سنگ سیه گسترده مادر، رختخوابم
سرفهها محض خدا خاموش، میخواهم بخوابم
❈۱۵❈
عشقها! ای خاطرات...ای آرزوهای جوانی!
اشکها، فریادها، ای نغمههای زندگانی
سوزها... افسانهها... ای نالههای آسمانی
دستتان را می فشارم با دو دست استخوانی
❈۱۶❈
آخر... امشب رهسپارم، سوی خواب جاودانی
هر چه کردم یا نکردم، هر چه بودم در گذشته
گرچه پود از تار دل، تار دل از پودم گسسته
عذر میخواهم کنون و با تنی در هم شکسته
❈۱۷❈
میخزم با سینه تا دامان یارم را بگیرم
آرزو دارم که زیر پای دلدارم بمیرم
تالیاس عقد خود پیچید به دور پیکر من
تا نبیند بی کفن، فرزند خود را مادر من
❈۱۸❈
پرسه میزد سر گران بر دیدگان تار،خوابش
تا سحر نالید و خون قی کرد، توی رختخوابش
تشنه لب فریاد زد، شاید کسی گوید جوابش
قایقی از استخوان، خون دل شوریده آبش
❈۱۹❈
ساحل مرگ سیه، منزلگه عهد شبابش
بسترش دریای خونی، خفته موج و ته نشسته
دستهایش چون دو پاروی مج و در هم شکسته
پیکر خونین او چون زورقی پارو شکسته
❈۲۰❈
میخورد پارو به آب و میرود قایق به ساحل
تا رساند لاشهٔ مسلول بی کس را به منزل
آخرین فریاد او از دامن دل میکشد پر
این منم، فرزند مسلول تو، مادر، باز کن در
❈۲۱❈
باز کن، از پا فتادم... آخ... مادر
م... ا...د...ر
کامنت ها