خاقانی:دلبر آن به که کسش نشناسد نوبر آن به که خسش نشناسد
❈۱❈
دلبر آن به که کسش نشناسد
نوبر آن به که خسش نشناسد
ماه سی روزه به از چارده شب
که نه سگ نه عسسش نشناسد
❈۲❈
مست به عاشق و پوشیده چنانک
کس خمار هوسش نشناسد
دل هم از درد به جانی به از آنک
هر طبیبی مجسش نشناسد
❈۳❈
بخبخ آن بختی سرمست که کس
های و هوی جرسش نشناسد
کو سواری که شود کشتهٔ عشق
عقل داغ فرسش نشناسد
❈۴❈
عاشق از روی شناسی به بلاست
خرم آن کس که کسش نشناسد
عشق را مرغ هوائی باید
کاین هوا گون قفسش نشناسد
❈۵❈
استخوانی طلبد جان همای
که به صحرا مگسش نشناسد
آسمان هرچه بزاید بکشد
زانکه فریاد رسش نشناسد
❈۶❈
روستم بین که به خون ریز پسر
کند آهنگ و پسش نشناسد
خوش نفس دارد خاقانی لیک
چرخ، قدر نفسش نشناسد
کامنت ها