گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

خاقانی:به یکی نامهٔ خودم دریاب به دو انگشت کاغذم دریاب

❈۱❈
به یکی نامهٔ خودم دریاب به دو انگشت کاغذم دریاب
به فراقی که سوزدم کشتی به پیامی که سازدم دریاب
❈۲❈
درد من بر طبیب عرض مکن تو مسیح منی خودم دریاب
کارم از دست شد ز دست فراق دست در دامنت زدم دریاب
❈۳❈
من از خیره‌کش فراق هنوز دیت وصل نستدم دریاب
الله الله که از عذاب سفر به علی‌الله درآمدم دریاب
❈۴❈
دردمندم ز نقل خانهٔ آب به گلاب و طبرزدم دریاب
من که در یک دو نه سه چار یکی بستهٔ ششدر آمدم دریاب
❈۵❈
من که خاقانیم به دست عنا چون خیال مشعبدم دریاب

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۶

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
2018-11-23T18:18:39
«به دو انگشت کاغذم دریاب» 『خاقانی』نمی دانم چرا آن قدر که خواندنِ تنها نامه ات برایم ذوق دارد دیدنت ندارد . همان نامه ای که سی و یک سال پیش برایم نوشتی . همان نامه ای که تویِ حیاط هایِ «مسجدشاه» به من دادی . عصر یک پنج شنبه بود . همان پنج شنبه ای که من دربدر واژه هایت ، آواره ی کلمه هایت و دل رفته ی جمله هایت شدم . آن واژه هایِ تو ، آن کلمه هایِ تو و آن جمله های تو مثل سنگ های آب خورده ی کفِ رودخانه ها بودند انگار . چند خط که بیش تر برایم ننوشته بودی . چند خطی که گاهی به برگ های رنگی پاییز می ماند ، و گاهی عینِ باران های تند و کوتاهِ دَم نوروز . من وقتی نامه ی تو را می خوانم ، انگار یکی تمام پرده های خانه ی مرا می شوید و همان جور خیس خیس می آوَرد و آویزان می کند .من وقتی نامه ی تو را می خوانم انگار در یک آینه ی قدی قدیمی تمام خودم را ورانداز می کنم . این روزها هر جا که خانه ای قدیمی می بینم که پنجره ای مُشَبّک دارد یاد نامه ی تو می افتم . این روزها وقتی که دخترکان سرخوش و شاد ، به ناخن هایشان لاک قرمز می زنند حس می کنم که دارم نامه های تو را می خوانم .این روزها مدام خواب می بینم که نامه ای دیگر برایم نوشته ای . نامه ای که همه چیز را در درون من به سازش می رساند . نامه ای که دلم را به قصرهای متروک تبدیل می کند . همان قصرها که در آن آهو بچه کرده است و روباه آرام گرفته است .احمد آذرکمان . 2 آذر 97
امیر اصغری
2018-05-19T17:45:50
بیت پنج؛من ز خیره کُشِ فراق هنوز...از درست نیست