خاقانی:هر دل که غم تو داغ کردش خون جگر آمد آبخوردش
❈۱❈
هر دل که غم تو داغ کردش
خون جگر آمد آبخوردش
چون کوشم با غمت که گردون
کوشید و نبود هم نبردش
❈۲❈
در درد فراق تو دل من
جان داد و نکرد هیچ دردش
دور از تو گذشت روز عمرم
نزدیک شد آفتاب زردش
❈۳❈
در بابل اگر نهند شمعی
زینجا بکشم به باد سردش
وصل تو دواسبه رفت چون باد
هیهات کجا رسم به گردش
❈۴❈
خاقانی را جهان سرآمد
دریاب که نیست پایمردش
خاصه که به شعر بینظیر است
در جملهٔ آفتاب گردش
کامنت ها