خاقانی:طاقتی کو که به سر منزل جانان برسم ناتوان مورم و خود کی به سلیمان برسم
❈۱❈
طاقتی کو که به سر منزل جانان برسم
ناتوان مورم و خود کی به سلیمان برسم
خضر لب تشنه در این بادیه سرگردان داشت
راه ننمود که بر چشمهٔ حیوان برسم
❈۲❈
شب تار و ره دور و خطر مدعیان
تا در دوست ندانم به چه عنوان برسم
عوض شکوه کنم شکر چو یوسف اظهار
من به دولت اگر از سیلی اخوان برسم
❈۳❈
بلبلان خوبی صیاد بیان خواهم کرد
اگر این بار سلامت به گلستان برسم
قطرهٔ اشکم و اما ز فراوانی ضعف
طاقتی نیست که از دیده به مژگان برسم
❈۴❈
در شهادتگه عشق است رسیدن مشکل
خاقنی راه چنان نیست که آسان برسم
کامنت ها