خاقانی:از گلستان وصل نسیمی شنیده‌ام دامن گرفته بر اثر آن دویده‌ام
❈۱❈
از گلستان وصل نسیمی شنیده‌ام
دامن گرفته بر اثر آن دویده‌ام
بی‌بدرقه به کوی وصالش گذشته‌ام
بی‌واسطه به حضرت خاصش رسیده‌ام
❈۲❈
اینجا گذاشته پر و بالی که داشته
آنجا که اوست هم به پر او پریده‌ام
این مرغ آشیان ازل را به تیغ عشق
پیش سرای پردهٔ او سر بریده‌ام
❈۳❈
وین مرکب سرای بقا را به رغم خصم
جل درکشیده پیش در او کشیده‌ام
گاهی لبش گزیده و گاهی به یاد او
آن می که وعده کرد ز دستش مزیده‌ام
❈۴❈
خود نام من ز خاطر من رفته بود پاک
خاقانی آن زمان ز زبانش شنیده‌ام
در جمله دیدم آنچه ز عشاق کس ندید
اما دریغ چیست که در خواب دیده‌ام
❈۵❈
گوئی که بر جنیبت وهم از ره خیال
در باغ فضل صدر افاضل چریده‌ام
والا جمال دین محمد، محمد آنک
از کل کون خدمت او برگزیده‌ام
❈۶❈
جبریل‌وار باد معانی به فر او
در آستین مریم خاطر دمیده‌ام
شک نیست کز سلالهٔ نثر بلند اوست
این روی تازگان که به نظم آفریده‌ام
❈۷❈
ای آنکه تا عنان به هوای تو داده‌ام
از ناوک سخن صف خصمان دریده‌ام
هود هدی توئی و من از تو چو صرصری
بر عادیان جهل به عادت بزیده‌ام
❈۸❈
آزرده‌ام ز زخم سگ غرچه لاجرم
خط فراق بر خط شروان کشیده‌ام
لیکن بدان دیار نیابم ز ترس آنک
پرآبهاست در ره و من سگ گزیده‌ام
کامنت ها