گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

خاقانی:سوختم چون بوی برناید ز من وآتش غم روی ننماید ز من

❈۱❈
سوختم چون بوی برناید ز من وآتش غم روی ننماید ز من
من ز عشق آراستم بازارها عشق بازاری نیاراید ز من
❈۲❈
تا نیارم زر رخ از لعل اشک دل ز محنت‌ها نیاساید ز من
ای خیال یار در خورد آمدی بی‌تو دانی هیچ نگشاید ز من
❈۳❈
گر نگیرم دربرت عذر است از آنک بوی بیماری همی آید ز من
دست بر سر زانم از دست اجل تا کلاه عمر نرباید ز من

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۲۷۵

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

یکی (ودیگر هیچ)
2019-05-23T21:12:48
به نام اوسوختم چون بوی برناید ز منوآتش غم روی ننماید ز مندر آتش عشق او سوخته ام بطوریکه وقتی به من می نگری این دل سوختگی از چهرهء من نمایان است.از دیدن شدت بیچارگی و جگر سوختگی من آتش غم از من روی گردان می گردد.(یعنی دلش به حال من می سوزد و از من درمیگذرد)من ز عشق آراستم بازارهاعشق بازاری نیاراید ز منمن با عشق خود عشق به او را رونق و بازاری بخشیدم ولی او به من و عشق من اعتباری و اعتنایی نمی کند.تا نیارم زر رخ از لعل اشکدل ز محنت‌ها نیاساید ز منتا از زیادی اشک و آه روی سرخ من به زردی نرسد(زر با تشدید *ر *و کسره)دل من از دردها و رنجی که من از روی خودخواهی و نادانی به او تحمیل کرده ام آسوده نخواهد شد.ای خیال یار در خورد آمدیبی‌تو دانی هیچ نگشاید ز منای آنکه شایستهء آن بودی که یار در خیال بر تو ظاهر گردد اگر تو را نفهمم و نشناسم هیچ چیز در زندگی نفهمیده ام و در جهالت بوده ام.گر نگیرم دربرت عذر است از آنکبوی بیماری همی آید ز مناگر نتوانم به شناخت تو دست یابم عذر مرا بپذیر زیرا که من گرفتار بیماری های ذهنی بوده ام و توانایی تشخیص درست نداشته ام.(در فلسفهء عرفانی ما همهء انسان ها در بیماری های خودشیفتگی و منیت گرفتارند تا آن هنگام که طبیب واقعی را می یابند و این طبیب است که او را با اسلام راستین آشنا می گرداند و از منیت ها و ظواهر می رهاند. )دست بر سر زانم از دست اجلتا کلاه عمر نرباید ز منحسرت روز های عمر را می خورم که در بی اطلاعی به باد فنا سپردم و اکنون اجل نزدیک است و از آن می ترسم قبل از آنکه حقیقت را دریابم اجل مهلت ندهد و وقت به پایان آید.
مسعود ساسانی‌نژاد
2019-05-23T12:31:11
مصراع اول را درک نمی‌کنم. اگر بو معنی بو بدهد این مصراع بی معنی می‌شود. آیا بو در اینحا به معنای آرزوست ؟؟؟همین‌طور در بیت سوم مصراع اول آهنگ را درک نمی‌کنم. مفهوم مشخص است ولی آهنگ نه . اگر دوستی راهنمایی کند ممنون می‌شوم