خاقانی:تا دل غم او دارد نتوان غم جان خوردن با انده او زشت است اندوه جهان خوردن
❈۱❈
تا دل غم او دارد نتوان غم جان خوردن
با انده او زشت است اندوه جهان خوردن
گر پای سگ کویش بر دیدهٔ ما آید
زین مرتبه بر دیده تشویر توان خوردن
❈۲❈
در عشوهٔ وصل او عمری به کران آرم
گرچه ز خرد نبود زهری به گمان خوردن
آنجا که سنان باشد با کافر مژگانش
خوشتر ز شکر دانم بر سینه سنان خوردن
❈۳❈
در راه وفای او شد شیفته خاقانی
هر روز قفای نو از دست زمان خوردن
کامنت ها