خاقانی:جان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشی دانم که تو ز آن لب‌ها جانی دگرم بخشی
❈۱❈
جان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشی
دانم که تو ز آن لب‌ها جانی دگرم بخشی
تب‌هاست مرا در دل و نیشکرت اندر لب
آری ببرد تب‌ها گر نیشکرم بخشی
❈۲❈
با تو به چنین دردی دل خوش نکنم حقا
الا که به عذر آن دردی دگرم بخشی
دوشم لقبی داد، کمتر سگ کوی خود
من کیستم از عالم تا این خطرم بخشی
❈۳❈
تو ترک سیه چشمی، هندوی سپیدت من
خواهی کلهم سازی، خواهی کمرم بخشی
پروانهٔ جان‌بازم پر سوختهٔ شمعت
می‌افتم و می‌خیزم تا باز پرم بخشی
❈۴❈
از غمزه و لب هردم، دریا صفتی با من
گه کشتن من سازی، گاهی گهرم بخشی
گفتی که به خاقانی وقتی گهری بخشم
بخشود نیم بالله وقت است اگرم بخشی
کامنت ها