خاقانی:چه کردهام که مرا پایمال غم کردی چه اوفتاده که دست جفا برآوردی
❈۱❈
چه کردهام که مرا پایمال غم کردی
چه اوفتاده که دست جفا برآوردی
به نوک خار جفا خستیم نیازردم
چو برگ گل سخنی گفتمت بیازردی
❈۲❈
مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد
بخورد خونم و گفتا برو نه در خوردی
به حق غمزهٔ شوخ تو در رسم لیکن
زمردی است مرا صبر نه ز نامردی
❈۳❈
به ره چو پیش تو باز آیم و سلام کنم
به سرد پاسخ گوئی علیک و برگردی
بسوختی تر و خشک مرا به پاسخ سرد
که دید هرگز سوزندهای به این سردی
❈۴❈
مرا نگوئی کاخر به جای خاقانی
دگر چه خواهی کردن که کردنی کردی
کامنت ها