خاقانی:صید توام فکندی و در خون گذاشتی صیدی ز خون و خاک چرا برنداشتی
❈۱❈
صید توام فکندی و در خون گذاشتی
صیدی ز خون و خاک چرا برنداشتی
وصلت چو دست سوخته میداشتی مرا
در پای هجر سوخته دل چون گذاشتی
❈۲❈
میداشتی چو مهرهٔ مارم به دوستی
دندان مار بر جگرم چون گماشتی
چون طفل، جنگ چند کنی آشتی بکن
کز جنگ طفل زود دمد بوی آشتی
❈۳❈
نی نی به زرق مهرهٔ مارم دگر مبند
بر بازوئی که نام خسانش نگاشتی
خاقانیا درخت وفا کاشتن چه سود
چون بر جفا دهد ز وفائی که کاشتی
❈۴❈
صبح تو شام گشت و فلک بر تو چاشت خورد
تو همچنان در هوس شام و چاشتی
کامنت ها