خاقانی:من ندانستم که عشق این رنگ داشت وز جهان با جان من آهنگ داشت
❈۱❈
من ندانستم که عشق این رنگ داشت
وز جهان با جان من آهنگ داشت
دستهٔ گل بود کز دورم نمود
چون بدیدم آتش اندر چنگ داشت
❈۲❈
عافیترا خانه همچون سیم رفت
زآنکه دست عقل زیر سنگ داشت
صبر بیرون تاخت از میدان عشق
در سر آمد زانکه میدان تنگ داشت
❈۳❈
از جفا تا او چهار انگشت بود
از وفا تا عهد صد فرسنگ داشت
دل بماند از کاروان وصل او
زآنکه منزل دور و مرکب لنگ داشت
❈۴❈
نالهٔ خاقانی از گردون گذشت
کارغنون عشق تیز آهنگ داشت
کامنت ها