خاقانی:ای دیده ره ز ظلمت غم چون برون بری چون نور دل نماند برون راه چون بری
❈۱❈
ای دیده ره ز ظلمت غم چون برون بری
چون نور دل نماند برون راه چون بری
اول چراغ برکن و آنگه چراغ جوی
تا زان چراغ راه ز ظلمت برون بری
❈۲❈
هجران یار بر جگرت زخم مار زد
آن زخم مار نی که به باد فسون بری
آن درد دل که بردهای آنگه عروسی است
در جنب محنتی که ز هجران کنون بری
❈۳❈
خاقانیا حریف فراقی به دست خون
در خون نشستهای چه غم دست خون بری
کامنت ها