خاقانی:ماهی که مه از قفای او بینی خورشید ز روی و رای او بینی
❈۱❈
ماهی که مه از قفای او بینی
خورشید ز روی و رای او بینی
جوزا کمر کلاه او یابی
گردون گرهٔ قبای او بینی
❈۲❈
عاشقتر و زارتر ز من یابی
آن سایه که در قفای او بینی
او خود نزید برای ما هرگز
جان کندن ما برای او بینی
❈۳❈
اندر دل سنگ اگر نشان جوئی
هم سوختهٔ هوای او بینی
با این همه گنجهای پر معنی
خاقانی را گدای او بینی
❈۴❈
از لب بفرست شربت وصلی
ای یار اگر شفای او بینی
کامنت ها