خاقانی:از حال خود شکسته دلان را خبر فرست تسکین جان سوختگان یک نظر فرست
❈۱❈
از حال خود شکسته دلان را خبر فرست
تسکین جان سوختگان یک نظر فرست
جان در تب است از آن شکرستان لعل خویش
از بهر تب بریدن جان نیشکر فرست
❈۲❈
گفتم به دل که تحفهٔ آن بارگاه انس
گر زر خشک نیست سخنهای تر فرست
بودم در این حدیث که آمد خیال تو
کای خواجه ما سخن نشناسیم زر فرست
❈۳❈
الماس و زهر بر سر مژگان چو داشتی
این سوی دل روان کن و آن زی جگر فرست
سر خواستی ز من هم ازین پای باز گرد
شمشیر و طشت راست کن و سوی سر فرست
❈۴❈
خاقانیا سپاه غم آمد دو منزلی
جان را دو اسبه خیز به خدمت به در فرست
کامنت ها