خاقانی:چرا ننهم؟ نهم دل بر خیالت چرا ندهم؟ دهم جان در وصالت
❈۱❈
چرا ننهم؟ نهم دل بر خیالت
چرا ندهم؟ دهم جان در وصالت
بپویم بو که در گنجم به کویت
بجویم بو که دریابم جمالت
❈۲❈
کمالت عاجزم کرد و عجب نیست
که تو هم عاجزی اندر کمالت
شبم روشن شده است و من ز خوبی
ندانم بدر خوانم یا هلالت
❈۳❈
مرا پرسی که دل داری؟ چه گویم
که بس مشکل فتاده است این سؤالت
خیالت دوش حالم دید گفتا
که دور از حال من زار است حالت
❈۴❈
ز خاقانی خیالی ماند و آن نیز
مماناد ار بماند بیخیالت
کامنت ها