گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

خاقانی:با او دلم به مهر و محبت نشانه بود سیمرغ وصل را دل و جان آشیانه بود

❈۱❈
با او دلم به مهر و محبت نشانه بود سیمرغ وصل را دل و جان آشیانه بود
بودم معلم ملکوت اندر آسمان از طاعتم هزار هزاران خزانه بود
❈۲❈
بر درگهم ز خیل ملایک بسی سپاه عرش مجید ذات مرا آشیانه بود
هفت صد هزار سال به طاعت گذاشتم امید من ز خلق برین جاودانه بود
❈۳❈
در راه من نهاد ملک دام حکم خویش آدم میان حلقهٔ آن دام، دانه بود
آدم ز خاک بود و من از نور پاک او گفتم منم یگانه و او خود یگانه بود
❈۴❈
گویند عالمان که نکردی تو سجده‌ای نزدیک اهل معرفت این خود فسانه بود
می‌خواست او نشانهٔ لعنت کند مرا کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود
❈۵❈
بر عرش بد نوشته که ملعون شود کسی برد آن گمان به هرکس و برخود گمان نبود
خاقانیا تو تکیه به طاعات خود مکن کاین پند بهر دانش اهل زمانه بود

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۸۶

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

پارسا
2014-07-09T18:55:23
با سلام و احتراماین غزل از خاقانی نیست؛ بلکه از سنایی است. رجوع کنید به دیوان سنایی تصحیح مدرس رضوی، 1388: 871با تشکر
بهزاد
2018-08-26T04:45:48
این شعر از حکیم سنایی است یا از حضرت خاقانی؟با او دلم به مهر و مودت یگانه بودسیمرغ عشق را دل من آشیانه بودبر درگهم ز جمع فرشته سپاه بودعرش مجید جاه مرا آستانه بوددر راه من نهاد نهان دام مکر خویشآدم میان حلقهٔ آن دام دانه بودمی‌خواست تا نشانهٔ لعنت کند مراکرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بودبودم معلم ملکوت اندر آسمانامید من به خلد برین جاودانه بودهفصد هزار سال به طاعت ببوده‌اموز طاعتم هزار هزاران خزانه بوددر لوح خوانده‌ام که یکی لعنتی شودبودم گمان به هر کس و بر خود گمان نبودآدم ز خاک بود من از نور پاک اوگفتم یگانه من بوم و او یگانه بودگفتند مالکان که نکردی تو سجده‌ایچون کردمی که با منش این در میانه بودجانا بیا و تکیه به طاعات خود مکنکاین بیت بهر بینش اهل زمانه بوددانستم عاقبت که به ما از قضا رسیدصد چشمه آن زمان زد و چشمم روانه بودای عاقلان عشق مرا هم گناه نیستره یافتن به جانبشان بی رضا نبودسنایی