خاقانی:هر تار ز مژگانش تیری دگر اندازد در جان شکند پیکان چون در جگر اندازد
❈۱❈
هر تار ز مژگانش تیری دگر اندازد
در جان شکند پیکان چون در جگر اندازد
کافر که رخش بیند با معجزهٔ لعلش
تسبیح در آویزد، زنار دراندازد
❈۲❈
دلها به خروش آید چون زلف برافشاند
جانها به سجود آید چون پرده براندازد
در عرضگه عشقش فتنه سپه انگیزد
در رزمگه زلفش گردون سپر اندازد
❈۳❈
شکرانهٔ آن روزی کاید به شکار دل
من زر و سراندازم گر کس شکر اندازد
از روی کله داری بر فرق سراندازان
از سنگدلی هر دم سنگی دگر اندازد
❈۴❈
هان ای دل خاقانی جانبازتری هر دم
در عشق چنین باید آن کس که سراندازد
این تحفهٔ طبعی را بطراز و به دریا ده
باشد که به خوارزمش دریا به در اندازد
❈۵❈
تا تازه کند نامش در بارگه شاهی
کافلاک به نام او طرز دگر اندازد
کامنت ها