خواجوی کرمانی:بگفت و همان دم به جا برنشست که در آب او را کند زود پست
❈۱❈
بگفت و همان دم به جا برنشست
که در آب او را کند زود پست
به گردن زدش سام یل خنجری
که آزاد برجست در داوری
❈۲❈
بگفتا برون رفت باید همی
و یا غرق خون رفت باید همی
بگفت ار کنی پاره پاره مرا
نجنبم از این آب ای سرورا
❈۳❈
همی سام سوگند خورد آن زمان
به ارواج گرشسب روشن روان
به اترط به جمشید فرخنده پی
به تاج و به تخت منوچهر کی
❈۴❈
که گر برنگردی بگردانمت
همه کتف و شانه بدرانمت
نمیرفت آن دیو از خیرگی
زدش سام یل خنجر از زیرکی
❈۵❈
نشست اندر اندام او یک وجب
بلرزید بر خویش دیو از غضب
بگفتا که ساما مزن خنجرم
که با خود دمی مصلحت بنگرم
❈۶❈
روان کرد آن خنجرش در غلاف
ولی شاخ او داشت از روی لاف
بگفتا اگر من معلق زنم
ترا اندرین بحر آب افکنم
❈۷❈
شود طعمه ماهیان پیکرت
برند هر یکی پارهای از برت
که داری که آرد درین جا مدد
جوابم بگو ای یل پر خرد
❈۸❈
بگفت ای نهنکال شاخ ترا
رها کی کنم اندرین ماجرا
تو خواهی بخواب و تو خواهی نشین
تو دانی و این دشن? سهمگین
❈۹❈
برآورد خنجر دگر از نیام
که تا بردراند تن دیو خام
نهنکال در دم فغان کرد باز
که ای پهلوان سام گردنفراز
❈۱۰❈
کنم رحم بر تو جوانی هنوز
نداری تو رحم ای یل کینفروز
بگفت و بخوابید دیو لعین
در آن توی دریای ماچین و چین
❈۱۱❈
یکی غوطه خورد آن زمان سام شیر
برآورد خنجر سبک آن دلیر
بزد بر سر دیوک تیره کار
که آزاد برجست آن خیره کار
❈۱۲❈
باستاد از ترس خنجر به پا
بگفتا که ای سام کشتی مرا
بسی زخم بر من زدی در نبرد
درآوردی این لشکرم را به گرد
کامنت ها