خواجوی کرمانی:ببالید برسان سرو سهی همی تافت زو فر شاهنشهی
❈۱❈
ببالید برسان سرو سهی
همی تافت زو فر شاهنشهی
جهان جوی با فر جمشید بود
به کردار تابنده خورشید بود
❈۲❈
جهان را چو باران به بایستگی
روان را چو دانش به شایستگی
به سر بر همی گشت گردان سپهر
شده رام با آفریدون به مهر
❈۳❈
همان گاو کش نام پرمایه بود
ز گاوان ورا برترین پایه بود
ز مادر جدا شد چو طاؤس نر
به هر موی بر تازه رنگی دگر
❈۴❈
شده انجمن بر سرش بخردان
ستارهشناسان و هم مؤبدان
که کس در جهان گاو چونان ندید
نه از پیرسر کاردانان شنید
❈۵❈
زمین کرد ضحاک پر گفتگوی
به گرد جهان هم برین جستجوی
فریدون که بودش پدر آبتین
شده تنگ بر آبتین بر زمین
❈۶❈
گریزان و از خویشتن گشته سیر
درآویخت ناگاه در کام شیر
از آن روزبانان ناپاک مرد
تنی چند روزی بدو بازخورد
کامنت ها