خواجوی کرمانی:چو یک هفته قانون شاهی ببست به هشتم سپهبد به مسند نشست
❈۱❈
چو یک هفته قانون شاهی ببست
به هشتم سپهبد به مسند نشست
قمرتاش فرخنده را پیش خواند
بر آن تخت زرین ورا برنشاند
❈۲❈
به سر بر نهادش کلاه مهی
نشاندش به آئین شاهنشهی
بدو گفت کاین مرز سقلاب و روم
تو را دادهام شاهی مرز و بوم
❈۳❈
نگه دار آئین و انصاف و داد
به یاد خداوند بنشین تو شاد
که تا بازگردم ز مغرب زمین
به همراه تازیم در مرز چین
❈۴❈
پرینوش را بخشمت در جهان
نهم نام خاقان تو را در مهان
ببستند گردان به پیشش کمر
همه شاد از سام خورشید فر
❈۵❈
سر ماه از آن مرز بر بست رخت
برون شد قمرتاش بر شد به تخت
همان گرد شاپور و قلواد شیر
روان شد به مغرب گو شیرگیر
❈۶❈
چو دو منزل آمد به جائی رسید
جهان دید پر نرگس شد شنبلید
یکی چشمه آب پیشش روان
فرود آمد آن جایگه پهلوان
❈۷❈
به یک دست کوهی سپهبد بدید
بدانگه فضای دگر بنگرید
که سایه فکنده به گردان سپهر
شده کنگرش پیکر ماه و مهر
❈۸❈
زحل سایهای بود بر کنگرش
شب و روز بر کوه سودی سرش
دلاور در آن باره حیران بماند
روانی همی نام یزدان بخواند
❈۹❈
ز شاپور پرسید کاین جا کجاست
کزین چرخ گردنده را دل بکاست
ندیدم بدین سان دژی در جهان
که رازش به کیوان بود در نهان
❈۱۰❈
بدو گفت اینجاست دشت هژبر
بغرد زمان تا زمان همچو ابر
بر آن چرخ گردون برآرد غریو
در اندیشه از بیم او نره دیو
❈۱۱❈
بدرد به چنگال نر اژدها
کمربسته در خدمت ابرها
سپرده بدو راه مغرب زمین
دلاور بلائی است دیو لعین
❈۱۲❈
به فرمان او هست جنگی هزار
که هر یک خروشد چو ابر بهار
درین کوه هستند بسته کمر
گرفته ز هر سو همه کوه و در
❈۱۳❈
پلنگان ز بیمش نهان زیر سنگ
بخائید از کین دیوان ز جنگ
درین گفتگو بود با پهلوان
که پیدا شد آن دیو تیره روان
❈۱۴❈
خروشنده شد همچو غرنده ابر
که لرزید هامون و دشت هژبر
نهنگان ز بیمش به دریای آب
گریزنده گشته دلی پر ز تاب
❈۱۵❈
پلنگان فکندند چنگال چرم
ازین دیو کاهد همی گرم گرم
کامنت ها