خواجوی کرمانی:خبر شد سوی عوج و شداد عاد که خاتوره از سام یل شد به باد
❈۱❈
خبر شد سوی عوج و شداد عاد
که خاتوره از سام یل شد به باد
ز تیغ سپهدار فرخنده بخت
شده دست و پایش همه لخت لخت
❈۲❈
یکی زان خبر عوج آمد به جوش
ز جانش به گردون برآمد خروش
به ناخن همه روی شومش بکند
بغلطید بر خاک زار و نژند
❈۳❈
همی گفت کای مادر ماهرو
که هرگز ندیده تو را ماه رو
به خوبی رویت نیاید پری
پری را بکردی تو از دلبری
❈۴❈
هنرمند و استاد بر جادوان
به بالا به مانند سرو روان
نیر زد دو گیتی به یک موی تو
به از ماه و خورشید بد روی تو
❈۵❈
نه آرام جویم نه خورد و نه خواب
دو دیده پر از آب و سینه کباب
نمانم که خود سام برگشته بخت
به آرام بنشیند او بر به تخت
❈۶❈
مگر آن که او رادر آوردگاه
کنم روز روشن به چشمش سیاه
که باشد یکی سیستانی شوم
که آید غریوان درین مرز و بوم
❈۷❈
به گردان شداد جنگ آورد
ابر مادرم کار تنگ آورد
همی گفت و از دیده سیلاب خون
همی ریخت تا شد زمین لالهگون
❈۸❈
بدو گفت شداد کای نامدار
مکن گریه مانند ابر بهار
چو سام دلاور خروش هژبر
به گوش آمدش زود بگشاد گبر
❈۹❈
به نوشاد و طنجه سپه بنگرید
بدو گفت کامروز صف برکشید
که رزم گرانست ما را به پیش
کزو تیره گردد مرا دین و کیش
❈۱۰❈
نه گرشاسب دیدست این کارزار
نه هرگز نریمان دشمن شکار
به بالای عوج عنق کس ندید
که در عهد مردی من شد پدید
❈۱۱❈
مگر دادگر کامکاری دهد
به عوجم یکی دستیاری دید
به پاسخ بدو گفت تسلیم شاه
که یار تو شد داور هور و ماه
❈۱۲❈
خدای جهان مر تو را یاور است
اگر هر دو گیتی پر از لشکر است
بگفتند و از جای برخاستند
همه روی میدان بیاراستند
❈۱۳❈
دو صف برکشیدند از بهر جنگ
ز بهر تماشا نهنگ و پلنگ
دلاور نشسته به پشت غراب
بیامد به میدان سری پرشتاب
❈۱۴❈
یکی نیزه آهنین بس دراز
که بالای او بود هشتاد یاز
سنانش همه آب داده به زهر
پی جان عوج آن دد بدگهر
❈۱۵❈
فلک بر فلک بر تماشا شده
کز آن گونه آشوب بر پا شده
نبوده چنین رزم اندر جهان
که با عوج جنگ آورد از مهان
کامنت ها