خواجوی کرمانی:یکی نعره زد اهرمن اهرمن که در لرزه آمد زمین و زمن
❈۱❈
یکی نعره زد اهرمن اهرمن
که در لرزه آمد زمین و زمن
بگفتا منم اهرن مغربی
هر انگشت دستم بود عقربی
❈۲❈
ز کهسار قافم زبان بیگزاف
نیارم که گویم ز خود هیچ لاف
پی رزم و پیکار سام آمدم
در آورد جویائی نام آمدم
❈۳❈
ز من سام یل را دهید آگهی
که آمد سواری ابا فرهی
فلک را به میدان کنم سرنگون
برانم به هر سو یکی جوی خون
❈۴❈
همه دشت از کشته سازم چو کوه
ز نر اژدها من نگردم ستوه
بگفت و به لشکر یکی حمله کرد
زمین را ز خون کرد چون لاله زرد
❈۵❈
به شمشیر سیصد تن افکنده خوار
ز طنجه جوانان نیزهگذار
چو سام نریمان چنان حال دید
همی غلغل نامداران شنید
❈۶❈
بدانست پیکار اهرن سوار
بدو حمله آورد در کارزار
یکی در خروشید کای بدنژاد
نمانی تو و نیر شداد عاد
❈۷❈
ز گردان طنجه چرا کشتهای
ز مین را به خونشان بیاغشتهای
ندیدی ز خود دست بالای دست
از آن رو به میدان شدی پیل مست
❈۸❈
ولیکن جان بر تو تیره کنم
به شداد چنگال خیره کنم
منم سام پور نریمان گرد
که رنگ از رخ نره شیران ببرد
❈۹❈
شنیدی چه کردم به طلاج دیو
ز جانش چگونه برآمد غریو
به میدان چگونه بکشتم شدید
به یک تیغم از دهر شد ناپدید
❈۱۰❈
همان رزم ارقم شنیدی دگر
که آمد ز زخمم چسان او به سر
بدو گفت گفتار بیهوده بس
به من گر بود مر تو را دسترس
❈۱۱❈
پس آنگه به میدان توئی شیر کین
که از پشت زینم زنی بر زمین
بگفت و عمود گران سنگ را
برآورد و آراست دو چنگ را
❈۱۲❈
بزد گرز بر تارک پهلوان
که میدان از آن زخم آمد نوان
بپیچید آواز بر چرخ پیر
جهان پر شد از نعره دار و گیر
❈۱۳❈
دگر حمله آورد بر سوی سام
بدو داد پهلو در آورد نام
دویم گرز را کوفت آن بدگهر
که شد پهن در دست پهلو سپر
❈۱۴❈
سوم حمله آورد بر سوی پشت
از آن حملهها باد بودش به مشت
بخندید ازو سام نیرمنژاد
که ای بیهنر خیره پر ز باد
❈۱۵❈
یکی گرز از بازوی من بگیر
بدان تا بدانی تو بازوی شیر
بگفت و درآمد بسان نهنگ
سوی گرزه گاوسر برد چنگ
❈۱۶❈
غرابش برانگیخت و افراخت دست
درآمد به حمله چو پیلان مست
سپر بر سر آورد اهرن چو باد
ز شداد عادی بسی کرد یاد
❈۱۷❈
ازو خواست فیروزی رزمگاه
نبود آگه از داور هور و ماه
که سام سپهبد برو بربتاخت
چو شیران بدو بازوش برفراخت
❈۱۸❈
یکی گرز زد بر سرش پهلوان
که شد نرم بر دشت کین استخوان
بزد خویش را آنگهی بر سپاه
جهان پیش شدادیان شد سیاه
❈۱۹❈
چو گرگی که آید به سوی گله
سر از تن همی کرد هر دم یله
بیفکند کشته در آن کارزار
به دشمن همه کار را کرد خوار
❈۲۰❈
به هر سو عنان تکاور کشید
چو مرغی همه دانها را بچید
به شداد بردند ازین آگهی
که شد روی میدان ز اهرن تهی
❈۲۱❈
سپاهت همه سام یکسر بکشت
همه کار گردون بشد زو درشت
بلرزید از خشم شداد عاد
چو کردند در پیشش این گفته باد
❈۲۲❈
دگرباره ملاح گیتیسپهر
به دریا روان ساخت کشتی مهر
کامنت ها