خواجوی کرمانی:چو یک بهره از تیره شب درگذشت شب آهنگ بر چرخ گردنده گشت
❈۱❈
چو یک بهره از تیره شب درگذشت
شب آهنگ بر چرخ گردنده گشت
چو اول خروس سحرخوان بخواند
مه نو ازین دیر محمل براند
❈۲❈
دلاور ز جا خاست آراسته
سلیح از بر خویش پیراسته
چنین گفت قلواد را پهلوان
که ای مرد بیدار روشنروان
❈۳❈
بینداز بر اسب پوینده زین
که دلگیر گشتم ازین سرزمین
نباید که دیگر درنگ آوریم
که بر نام عشاق ننگ آوریم
❈۴❈
پریدخت اندر دم اژدهاست
مرا ره سوی کوه نر ابرهاست
بیاورد شاپور پویان غراب
نشست از برش گرد گردون حباب
❈۵❈
همان دم ز دروازه بیرون شدند
سه پهلو همی سوی هامون شدند
براندند ده روز و ده شب به راه
دو دیده پر از آب و دل پر ز آه
❈۶❈
یکی روز آن سه یل نامور
درنگی نکردند در راه بر
دهم روز دیدند کوهی بلند
کزو خیره شد دیده هوشمند
❈۷❈
همان سرخ فانوس آویخته
به نزدیک دیوان برآمیخته
بپرسید پهلو ز شاپور شیر
چه کوه است این کوه باری به ویر
❈۸❈
بدو گفت کاین پای کوه فناست
نشیمنگه دیو نر ابرهاست
همان دم فرود آمد آنجا پگاه
بدان تا ببیند چه آید ز راه
❈۹❈
همه دشت پر سنبل و لاله بود
به هر گوشهای مرغ در ناله بود
در آن دشت از غرم و آهو و شیر
فراوان نگه کرد سام دلیر
❈۱۰❈
شکاری فکندند در مرغزار
کبابش پراکند آن نامدار
چو خوردند آمد زمانی بر این
دلاور چنین گفت در دشت کین
❈۱۱❈
بسی پرنهیب است و جای بلاست
از آن روی کین پای کوه فناست
بدو گفت شاپور من میروم
زمانی درین کوه سر بغنوم
❈۱۲❈
بگفت و روان شد به آن سوی کوه
که هر کس که بر شد برو شد ستوه
پیاده بیامد بدان کوه یل
پذیره بیامد به سوی اجل
❈۱۳❈
به ناگه بدان تیغه تختی بدید
گشن شاخ و برگی درختی بدید
برو خفته بد نرهدیوی سیاه
نهاده سر خود به زانوی ماه
❈۱۴❈
به خواب اندر آن آن دد بدنهاد
به بالین پریدخت حورینژاد
پریدخت ز اندوه گردون دژم
قد همچو سروش ز غم گشته خم
❈۱۵❈
پراکنده بر مهر مشک سیاه
ستاره نشان گشته بر روی ماه
درخشان رخش همچو یاقوت زرد
نمودار گشته برش لاجورد
❈۱۶❈
رخ لالهگونش زریری شده
گل سرخ او همچو خیری شده
چو شاپور را دید حیران بماند
نهانی مر آن پرخرد را بخواند
❈۱۷❈
چه جوئی بدو گفت در کوهسار
نترسی ازین دیو ناسازگار
چرا آمدستی برین برز کوه
چه گردی به بیهوده برگرد کوه
❈۱۸❈
به پاسخ بدو گفت کای ماهچهر
درخشنده در کوه مانند مهر
مرا گفت شاپور دیوانه دان
پرستنده سام فرزانه خوان
❈۱۹❈
کمربستهام در بر سام گرد
که آمد چو شیر از پی دستبرد
چو بشنید از آن نام فرخنده سام
بدانست دهرش برآورد کام
❈۲۰❈
سراسیمه برجست آن نوبهار
نه آرام ماندش نه دیگر قرار
بدو گفت کای گرد فیروز فر
مرا زنده کردی دگر ره ز سر
کامنت ها