خواجوی کرمانی:چرا دیر آمد جهان پهلوان که گشتم ز هجرانش تیره روان
❈۱❈
چرا دیر آمد جهان پهلوان
که گشتم ز هجرانش تیره روان
بدو گفت سالار فرزانه مرد
که سام از فراقش درین ره چه کرد
❈۲❈
درین ره بسی رزمهای دراز
به پیش آمدش گرد گردنفراز
درین بد که بیدار شد ابرها
پریدخت را دید از خود جدا
❈۳❈
بسی کرد تندی بدان گعلذار
که ترسید از آن دلبر نوبهار
سرافکنده در پیش و پاسخ نداد
پس آنگه همان دیو ناپاک زاد
❈۴❈
به ناگاه شاپور یل را بدید
چو دریای فلزم برو بردمید
ز جا جست چون برق آن اهرمن
بدشنام بگشاد بر آن دهن
❈۵❈
که ای بدکنش مرد هرزه درای
چه داری درین کوه پر هول جای
ندانی مگر نام کوه فنا
سر نره دیوان منم ابرها
❈۶❈
که از بیم من ابر گریان شود
ز اندیشهام شیر بریان شود
نپرد درین سرزمینم عقاب
ستاره نبیند زمینم به خواب
❈۷❈
بدو گفت شاپور کای دیو شوم
شوی گم ازین دشت و این مرز و بوم
ندانی که آمد زمانت به سر
اجل بسته در کینه تو کمر
❈۸❈
سپهدار سام نریمان رسید
به پیکار این نرهدیوان رسید
به فرمان یزدان یل رزمخواه
بریده شب و روز این دور راه
❈۹❈
بریده همه کوه و صحرا و دشت
بسان اجل سوی تو برگذشت
تو را خواب مرگ آمده برفراز
نگردی ازین رزم فیروز باز
❈۱۰❈
ز شهر زنان میرسد پهلوان
کمربسهت آن گرد روشنروان
چو بشنید ازو این سخن ابرها
بدانست از وی نیابد رها
❈۱۱❈
بخندید و گفتا کجا رفت سام
که نه کام بیند به گیتی نه نام
همین دم سرش را ز تن برکنم
تن تیرهاش را به خاک افکنم
❈۱۲❈
مرا ابرها نام دان در جهان
چو طهمورث گرد تخم مهان
چو هوشنگ و دیگر سیامک به جنگ
نتابیده پیشم نکرده درنگ
❈۱۳❈
بدو گفت شاپور کای بدلقا
کنون گاه آنست که گردی فنا
اگر کوه البرز گردی به جنگ
زمانی به پیشم نیابی درنگ
❈۱۴❈
اگر اژدهائی که سر افکنی
اگر چرخ باشی سپر افکنی
کس از چنگ این پهلوان جان نبرد
فلک گرد او را نیارد سترد
❈۱۵❈
زمانت بر نره دیوان دهر
سر آرد زمانشان به جنگ و به قهر
ببینی همین دم چو پیکار سام
فراموش سازی همه نام و کام
❈۱۶❈
برآشفت ازو دیو نر ابرها
یکی حمله آورد چون اژدها
ز کهسار برداشت سنگ گران
بیامد به مانند ابر دمان
❈۱۷❈
بینداخت بر گرد شاپور شیر
بدزدید سر آن گو شیر گیر
چو رد شد ازو سنگ برخاست زود
ابا چوبدستش درآمد چو دود
❈۱۸❈
به قوت بزد بر سر دیو نر
به اندام شومش نشد کارگر
بغرید از آن همچو ابر بهار
یکی سنگ بگرفت از آن کوهسار
❈۱۹❈
بزد سنگ و شاپور را کرد خورد
دلاور ز چنگال او جان نبرد
چه خوش گفت دهقان والانژاد
که مادر پسر را پی مرگ زاد
کامنت ها