خواجوی کرمانی:بپوشید تن را به چرم پلنگ که جوشن نبد آنگه آمین جنگ
❈۱❈
بپوشید تن را به چرم پلنگ
که جوشن نبد آنگه آمین جنگ
پذیره شدش اهرمن جنگجوی
سپه را چو روی اندر آمد به روی
❈۲❈
سیامک بیامد برهنه تنا
برآویخت با پور اهریمنا
دو تای اندر آورد بالای شاه
بزد چنگ وارونه دیو سیاه
❈۳❈
چو آگه شد از مرگ فرزند شاه
ز تیمار گیتی بدو شد سیاه
فرود آمد از تخت ویله کنان
زنان بر سر و گوشت پاره کنان
❈۴❈
دو رخسار پر خون و دل سوگوار
دو دیده پر از نم چو ابر بهار
چو آگه شد از مرگ شاه انجمن
که گم گشت سرو سهی از چمن
❈۵❈
خروشی برآمد ز لشکر به زار
کشیدند صف بر در شهریار
همه جامهها کرده فیروزه رنگ
دو دیده پر از خون و رخ با درنگ
❈۶❈
دد و مرغ و نخجیر گشته گروه
خروشان و ویلهکنان سوی کوه
برفتند با سوگواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد
❈۷❈
نشستند سالی چنین سوگوار
پیام آمد از داور کردگار
درود آوریدش خجسته سروش
کزین بیش مخروش بازآر هوش
❈۸❈
سپه ساز و برکش به فرمان من
برآور یکی گرد از آن انجمن
از آن بدکنش دیو روی زمین
بپرداز و پردخت کن دل ز کین
❈۹❈
شه نامور سر سوی آسمان
برآورد و بدخواست بر بدگمان
بدان برتری نام یزدانش را
بخواند و بیالود مژگانش را
❈۱۰❈
وز آن پس به کین سیامک شتافت
شب و روز آرام و خفتن نیافت
سیامک خجسته یکی پور داشت
که نزد نیا جای دستور داشت
❈۱۱❈
گرانمایه را نام هوشنگ بود
که گفتی همه هوش و فرهنگ بود
به نزد نیا یادگار پدر
نیا پروریده مر او را به بر
❈۱۲❈
نیایش به جای پدر داشتی
ز پیش دو چشمش بنگذاشتی
چو بنهاد دل کینه و جنگ را
بخواند آن گرانمایه هوشنگ را
❈۱۳❈
همه گفتنیها بدو باز گفت
همه راز را برکشید از نهفت
که من لشکری کرد خواهم همی
خروش برآورد خواهم همی
❈۱۴❈
ترا بود باید همی پیشرو
که من رفتنیام تو سالار نو
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر
ز درندگان گرگ و ببر دلیر
❈۱۵❈
سپاهش دد و دام و مرغ و پری
سپهدار با کین و گنداوری
پس پشت لشکر کیومرث را
نبیره به پیش اندرون با سپاه
❈۱۶❈
بیامد سیه دیو بیترس و باک
همی بآسمان بر پراگند خاک
به هم برشکستند هر دو گروه
شدند از دد و دام دیوان ستوه
❈۱۷❈
بیازید هوشنگ در پیش جنگ
جهان کرد بر دیو نستوه تنگ
کشیدش سراپای یکسر دوال
ببرید از تن سر بیهمال
❈۱۸❈
به پای اندر افکند و بسپرد خوار
دریده برو چرم و برگشته کار
چو آمد مر آن کینه را خواستگار
برآمد کیومرث را روزگار
❈۱۹❈
برفت و جهان مردری ماند ازوی
نگر تا کرا نزد او آب روی
جهان فریبنده را گرد کرد
ره سرد پیمود و مایه نخورد
کامنت ها