خواجوی کرمانی:فلک حلقهای از کمر ترکشت شه سرکش چرخ ترکش کشت
❈۱❈
فلک حلقهای از کمر ترکشت
شه سرکش چرخ ترکش کشت
چه گوئی ز راه دراز آمدم
برو باز شو کز تو باز آمدم
❈۲❈
چه نامی که نامم بدادی به ننگ
مران بر زبانم که دادی به جنگ
قمررخ رخش را قمررخ نهاد
که رخ بر رخ چون تو فرخ نهاد
❈۳❈
برو با نگاری که داری بساز
به زاری بسوز و به خواری بساز
مگو کز تو دل برنشاید گرفت
به یک دل دو دلبر نشاید گرفت
❈۴❈
مرا چون تو پسته دهان تنگ نیست
که حاصل ز نام تو جز ننگ نیست
برو بازپس گرد و ره پیشگیر
سر ما نداری سر خویش گیر
❈۵❈
کسی مرد سرپنج? عشق تست
که همچون تو قلب آید و نادرست
تو گویا که با عشقبازی کنی
که با هر کسی عشقبازی کنی
❈۶❈
برفتی و نرد دغا باختی
زدی مهره لیکن خطا باختی
نگاری گرفتی که در خورد تست
به میدان خوبی همآورد تست
❈۷❈
کنون رحم کردی و بازآمدی
به بیچارگی چارهساز آمدی
من و آرزویت کجا تا کجا
که ناید ز ترک ختائی خطا
❈۸❈
تو در مهر چون بینمت ناتمام
چگونه پسندم ترا صبح و شام
گهی پاسبانم به زاری کشی
گهی باغبانم به خواری کشی
❈۹❈
چو راز از دلی میگشادم چو اشک
که ازچشم مردم فتادم چو اشک
شدم در هوای تو رسوای دهر
به دیوانگی شهر گشتم به شهر
❈۱۰❈
اگرچند روزی فتادی به بند
ولیکن مهی آمدت در کمند
من خسته در بند سودای تو
پریشان چو جعد سمن سای تو
❈۱۱❈
نه کس همدمم جز دم صبحدم
نه کس همزبانم برون از قلم
به مهر تو زان سر برافراشتم
که سر چون قلم بر خطت داشتم
❈۱۲❈
قلم این زمان از تو سر خواستست
که چو طره کج باختی راستست
دمت آتش است و تو افسردهای
ولی درنگیرد غلط کردهای
❈۱۳❈
مزن دم که با ما نهای همنفس
فسونم مدم زانکه با دست و بس
نه طفلم که گوئی به یک دانه نار
ستانم ازو گوهر شاهوار
❈۱۴❈
مرا گر تو گوئی که سروی رواست
ولیکن نیاید به قد تو راست
شکر خایم و تلخ پاسخ نیم
سمن بویم اما قمر رخ نیم
❈۱۵❈
توئی آنکه از تو بسی فتنه خاست
ور از بنده آزاد گردی رواست
وگر زانکه بالای سر بینیم
به بام آمدم تا چو خور بینیم
❈۱۶❈
منم ابر گرینده شب تا سحر
بود ابر گرینده بالای سر
کامنت ها